کد مطلب:134741 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:258

موضع گیری امام حسن و امام حسین نسبت به سیاست امویان
امام حسین (ع) همزمان بود با حركتی كه دشمنان اسلام، بیگانگان، انتقام جویان، كینه توزان و سودجویانی كه منافع خود را در جنگ علیه اسلام و علیه مبانی انسانی اش می جستند، آغاز كرده بودند. حضرت (ع) از آغاز پیدایش این حركت با آن همزمان بود. روزگاری به همراه پدرش و برادرش و یاران پاكبازش و روزگاری با برادر و یارانی كه از شمشیر امویان نجات یافته بودند.اما اكنون، تنها در صحنه ی نبرد ایستاده است وی به تنهایی در برابر معاویه و نظام تروریستی او ایستاده است. حضرت (ع) با چشمانش می دید كه چگونه از امت مسلمان خواسته می شود كه از هدفهای بزرگی كه به خاطر آن شكل یافته، تغییر مسیر دهد و چگونه زندگی امت دچار انحراف شده است و خواسته می شود كه وجودش را پنهان كند و در چارچوب تنگ زندگی و مشتی درهم و دینار خود را محدود نماید و مسلمان زندگی، وجدان، آزادی و كرامت انسانی اش را به حاكمان ستمگر بفروشد.

حضرت (ع) شاهد شیوه ی معاویه و خاندانش بود كه در كشاندن امت مسلمان به این روش زشت به او تكیه كرده بودند. می دید كه چگونه مردم را آواره می سازد و مردم دچار فقر و ستم پذیری شده اند. آنان را شكنجه می داد، چون با قدرت و حاكمیت او در گرایش سیاسی مخالفت می ورزیده اند. می دید كه چگونه اسلام تحریف می شود و مبانی انسانی آن در راه هدفهای سیاسی دگرگون می گردد. شاهد تخدیر دینی و دروغ بستن به خدا و رسولش بود؛ از نزدیك ناظر تلاش برای فاسد ساختن جامعه و با تشویق و تحریك روح قبیلگی و گرایش نژادی،بود. امویان از امام حسین (ع) می خواستند تا تسلیم آنها گردد، چون تسلیم شدن او، تسلیم شدن تمام امت مسلمان را برایشان تضمین می كرد و به آنها امكان می داد تا بدون ترس به سیاست شان بپردازند. معاویه وقتی تصمیم گفت برای جانشینی یزید بعد از خود بیعت


بگیرد، چنین قصدی داشت كه گاهی به نرمی و گاهی به خشونت متوسل می شد كه در نهایت به هدفش نرسید [1] .یزید هم پس از پدرش همین قصد را داشت. اما امام حسین (ع) از این كار سرباز زد، چون عمیقا از نقش تاریخی اش آگاه بود كه بر او واجب می كرد تا انقلاب نماید و تا انقلاب او وجدان امتی را كه به تسلیم در برابر قدرت حاكم عادت كرده بود، بیاشوبد؛ امتی كه چنان عادت كرده بود كه بیم داشت چیزی آن را اصلاح نماید.

جامعه ای كه مدت طولانی تحت تأثیر سیاست اموی و جهت دهی آنها بود، ممكن نیست كه به سخن اصلاح شود. سخن نمی تواند در جان مرده و وجدان خفته تأثیرگذار باشد؛ چنین جامعه ای باید الگویی داشت باشد كه آن را سخت تكان دهد و با سخنان آتشین خود، فرهنگ گندیده ای كه آن را تخدیر كرده و آن را از ساختن سرنوشت روشن و تابناك بازداشته، ریشه كن نماید.

این واقعیت تلخ، امام حسین (ع) را در برابر نقش تاریخی و رسالت انقلابی اش قرار داد؛ نقشی كه انقلاب كردن را بر او واجب می ساخت و با انقلابش، بیانگر احساسات توده ی مردم باشد و با انقلابش توده را به حركت در آورد و در نبرد با ستمگران نمونه و الگو باشند. انقلاب امام حسین (ع) چنین بود.



[1] ابن اثير، الكامل، ج 3، ص 249 تا 252.